دو قلوهای افسانه ای

دو قلوهای افسانه ای

کاش میشد لحظه ها را پس میگرفت !

منوي اصلي

آرشيو مطالب

لينکستان

ساعت

امکانات

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 4
بازدید ماه : 176
بازدید کل : 40310
تعداد مطالب : 13
تعداد نظرات : 122
تعداد آنلاین : 1




این مطلب عنوان نداره ...

سلام

من اعتراض دارم

من نمیتونم نظرات سایه رو بخونم

یا منو مدیر میکنی یا میرم ریاضی میخونم

حالا که اینطور شد الان میگم داشتی چیکار میکردی .

بگم ؟؟

باشه میگم .

از کجا شروع کنم ؟؟؟ دیدی این بچه مارو کجا اورد ؟؟ خودش بدتر از من گیج شده . اقا جون خب بشین یه جا کی مجبورت کرده بری اینور اونور هی میگه میخوام برم اینجا امنیت ندارم هر کی ندونه فکر میکنه یه ادم مشهوریه که امنیت نداره هی میگم بابا بشین یه جا به جهنم امنیت نداری فوقش دوتا دهن باز میکنی میگی دوس داشتیم . من که میتونم یگم ببینم تو میتونی بگی یا نه .

خب بزارین از امروز بگم .

داشتم تست ریاضی میزدم . ( جزوه نخوندم کتاب نخوندم رفتم دارم تست سراسری میزنم  ) دیدم خانوم نوت بوکو ور داشت اومد تو اتاق . گفتم چیکار داری گفت بیا بریم نت یه کاری کردم حالا منم خبر ندارم این خانوم ادرس جدید زده گفتم باز چیکار کردی ؟ گفت حدیث میگم ولی به اعصابت مسلط باش اوکی ؟ گفتم اوکی ولی من که میدونم تو یه دسته گل جدیدی به اب دادی حالا بگو چیکار کردی . گفت وب جدید زدم !!!!

اینجوری نیگاش کردم . کف کرده بودم گفتم تو بیکاری یا الافی ؟ تو اتاق نشستی درس میخونی یا وب عوض میکنی ؟

گفت : اتفاقا همه همینو گفتن بهم .

بعد بدون اینکه من چیزی بگم شروع کرد از فواید لوکس بلاگ گفتن (قابل توجه مدیر لوکس بلاگ ) ور ور ور ور واسه خودش حرف میزد . گفتم باشه باشه ایرادی نداره حالا چه جوری هست ؟؟ اینقدر حرف زد که سرم رفت گفتم باشه برو ببینیم چه جوریه . تو این یک ساعتی که حرف میزد نوت بوکم تو بغلش بود همچین بغلش کرده بود که اگه کسی از در میومد فکر میکرد چه خبره .

خلاصه وصل شدیم اومدم دیدم  پسندیدم . منم با یوزر خودم میزدم وارد نمیشد اومد منو حذف کرد دوباره ساخت حذف کرد ساخت حذف کرد ساخت اخرین بار گفت حدیث اگه درس نشدی تو برو لیمو بلاگو بگردون من اینجارو !!

مارو داشت میفرستاد اونجا که این ثبت شد و من تونستم وارد شم وقتی وارد شدم چیزی که دیدم واسم دور از اتنظار بود . اینو که دیدم بلند شدم که بزنمش که در رفت  نیم ساعت تو خونه دنبال همدیگه میکردیم مامانم از تو اشپز خونه اومد گفت چه خبرتونه شما برین درساتونو بخونین بجا این کارا گفتم من درس بخونم که این کار خرابی کنه اگه این بخواد اینجوری پیش بره من ترک تحصیل میکنم . خلاصه با وساطت مامانم اروم شدیم اومدیم تو اتاق دوباره . در کمال پررویی گفت بیا اپ کن دوباره . ( مامانم همیشه میگه من نمیدونم این پرروییش به کی رفته به خونواده ما که نرفته به خونواده هر کی رفته مارو در جریان بزاره  ) حالا بگم چی دیدم ؟؟ دیدم من نمیتونم نظرات اینو بخونم . به این شرط که من پسورد اینو داشته باشم تا هر وقت بتونم بیام نظراتشو بخونم . داشتم میگشتم ببینم چی داره چی نداره دیدم سایه داره به خودش میپیچه گفتم چه مرگت شد تو ؟ گفت جیش دارم !! گفتم مــــــــــــرگ برو خب گفت نه حوصله ندارم . گفتم باشه هر جور راحتی . بعد ده دقه میخواستم یه چیزی بهش بگم دیدم رنگش عوض شده گفت حدیث جیش دارم . گفتم پاشو برو ابرومونو بردی اینجا کسی نیست گردن اون بندازیم بیا برو نرفت که نرفت اخر خودم کشش کردم تا گلاب به روتون دسشویی !!

دیگه همینا . واسه امروز کافیه . فقط فردا و پس فردا و پس از پس فردا شما بیاین که وب به مدت دو هفته به روزه ! بعد دو هفته درس میشه شما دو هفته تحمل کنین فقط !!

مواظب خودتون باشین این کار خرابیاشو دیر به من میگه

مرسی از همه تا اپ بعدی

یا حق






نظرات شما عزیزان:

عسل
ساعت10:02---10 دی 1390
بيچارمون كردي واي قالب خرسه قشنگ تر بود

Saeed
ساعت17:58---9 دی 1390
SALAM...webet vaghean ghashangeh & hamchenin dastan hatoon...age peyvan midid web mano ba esm (voroud bi janbeha mamnoo)link konid.manam shoma ro ba esm do gholu haye afsaneii link kardam.mamnoon az ham kari shoma

نانا
ساعت0:11---9 دی 1390
سلام.ماجراهاتون خيلي جالبه.خوش به حالتون كه مدرسه ميرين قدر اين روزها رو بدونيد.

hh
ساعت23:08---8 دی 1390
سلام کنم یا ..نه ولش کن!
وای که چه میکشی حدیث..میتونم حدس بزنم ..
گناه داری طفلی..نه بزرگتری همه حرص و جوشارو تو باید بخوری... من ترسم ازینه یوخ چاق شی آخه...از بس غصه میخوری برا کارا این قلوی ناهمگونت!!!!!!!!!!

خوشبحالتون بخدا... کاش من یه قلو جفت داشتم که تنها دق کردم...

دیگه به اثاث کشی وقت و بیوقت سایه عادت کردم..احتمالا فردا سر از پرشین یا بلاگ در میاره!

سایه س دیگه دست خودش نیست جون به آفتاب بنده


سایه
ساعت21:23---8 دی 1390
به به حدیث خانوم
میبینم که خوب لو میدی ادمو


امیر
ساعت21:11---8 دی 1390
سلام به خواهرای دو قلو
خواهش میکنم ؛مرسی که به هم خبر دادین

خیلی خنده دار بود حتما سعی میکنم بیام اگه درسهام اجازه بدن میخواستم بگم منم درس دارم
به نظرم خوب علاوه بر بلاگفا برین توی تی وی اگه تونستین و بازیگر طنز بشین یا این که کتاب طنز بدین بیرون خیلی خنده داره حرفاتون خوبه و خنده دار
احتمالا حدیث داشته خرابکاریش را با قسمت های مختلفش اشنا میشد دلش نمیومده تو تنهایی با قسمت های جدید این وب اشنا بشی واسه همین گفته با هم بریین بی بهره نمونه لذت بردم عالی بود
مرسی
راستی یه چیزی از هم جدا نشین خواهشن چون هر دوتایتون با هم با نمک هستین هر چی باشه دو قلویین دیگه
موفق باشین


shadi
ساعت20:05---8 دی 1390
وایییییی شیطونا چقدر کاراتون خنده داره

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نويسنده: حدیث تاريخ: پنج شنبه 8 دی 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

درباره وبلاگ

روزگارا ! که چنین سخت به من میگیری . با خبر باش که پژمردن من اسان نیست ! گرچه دلگیر تر از دیروزم . گرچه فردای غم انگیز مرا میخواند . لیک باور دارم ، دلخوشی ها کم نیست زندگی باید کرد ... ***** سلام سایه و حدیث هستیم . دخترای فوق العاده خوبی هستیم فقط یه کوچولو شیطونیم مرسی که از وبمون دیدن کردین نظر میزارین ادرس بزارین چون ما علم غیب نداریم همین دیگه فعلا

نويسندگان

لينکهاي روزانه

جستجوي مطالب

طراح قالب

© All Rights Reserved to 2gholoohaye-afsaneai.LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.Com