سلام
من اعتراض دارم 
من نمیتونم نظرات سایه رو بخونم 
یا منو مدیر میکنی یا میرم ریاضی میخونم 
حالا که اینطور شد الان میگم داشتی چیکار میکردی .
بگم ؟؟
باشه میگم . 
از کجا شروع کنم ؟؟؟ دیدی این بچه مارو کجا اورد ؟؟ خودش بدتر از من گیج شده . اقا جون خب بشین یه جا کی مجبورت کرده بری اینور اونور هی میگه میخوام برم اینجا امنیت ندارم هر کی ندونه فکر میکنه یه ادم مشهوریه که امنیت نداره هی میگم بابا بشین یه جا به جهنم امنیت نداری فوقش دوتا دهن باز میکنی میگی دوس داشتیم . من که میتونم یگم ببینم تو میتونی بگی یا نه .
خب بزارین از امروز بگم .
داشتم تست ریاضی میزدم . ( جزوه نخوندم کتاب نخوندم رفتم دارم تست سراسری میزنم ) دیدم خانوم نوت بوکو ور داشت اومد تو اتاق . گفتم چیکار داری گفت بیا بریم نت یه کاری کردم حالا منم خبر ندارم این خانوم ادرس جدید زده گفتم باز چیکار کردی ؟ گفت حدیث میگم ولی به اعصابت مسلط باش اوکی ؟ گفتم اوکی ولی من که میدونم تو یه دسته گل جدیدی به اب دادی حالا بگو چیکار کردی . گفت وب جدید زدم !!!!
اینجوری نیگاش کردم . کف کرده بودم گفتم تو بیکاری یا الافی ؟ تو اتاق نشستی درس میخونی یا وب عوض میکنی ؟
گفت : اتفاقا همه همینو گفتن بهم .
بعد بدون اینکه من چیزی بگم شروع کرد از فواید لوکس بلاگ گفتن (قابل توجه مدیر لوکس بلاگ ) ور ور ور ور واسه خودش حرف میزد . گفتم باشه باشه ایرادی نداره حالا چه جوری هست ؟؟ اینقدر حرف زد که سرم رفت گفتم باشه برو ببینیم چه جوریه . تو این یک ساعتی که حرف میزد نوت بوکم تو بغلش بود همچین بغلش کرده بود که اگه کسی از در میومد فکر میکرد چه خبره .
خلاصه وصل شدیم اومدم دیدم پسندیدم . منم با یوزر خودم میزدم وارد نمیشد اومد منو حذف کرد دوباره ساخت حذف کرد ساخت حذف کرد ساخت اخرین بار گفت حدیث اگه درس نشدی تو برو لیمو بلاگو بگردون من اینجارو !!
مارو داشت میفرستاد اونجا که این ثبت شد و من تونستم وارد شم وقتی وارد شدم چیزی که دیدم واسم دور از اتنظار بود . اینو که دیدم بلند شدم که بزنمش که در رفت نیم ساعت تو خونه دنبال همدیگه میکردیم مامانم از تو اشپز خونه اومد گفت چه خبرتونه شما برین درساتونو بخونین بجا این کارا گفتم من درس بخونم که این کار خرابی کنه اگه این بخواد اینجوری پیش بره من ترک تحصیل میکنم . خلاصه با وساطت مامانم اروم شدیم اومدیم تو اتاق دوباره . در کمال پررویی گفت بیا اپ کن دوباره . ( مامانم همیشه میگه من نمیدونم این پرروییش به کی رفته به خونواده ما که نرفته به خونواده هر کی رفته مارو در جریان بزاره ) حالا بگم چی دیدم ؟؟ دیدم من نمیتونم نظرات اینو بخونم . به این شرط که من پسورد اینو داشته باشم تا هر وقت بتونم بیام نظراتشو بخونم . داشتم میگشتم ببینم چی داره چی نداره دیدم سایه داره به خودش میپیچه گفتم چه مرگت شد تو ؟ گفت جیش دارم !! گفتم مــــــــــــرگ برو خب گفت نه حوصله ندارم . گفتم باشه هر جور راحتی . بعد ده دقه میخواستم یه چیزی بهش بگم دیدم رنگش عوض شده گفت حدیث جیش دارم . گفتم پاشو برو ابرومونو بردی اینجا کسی نیست گردن اون بندازیم بیا برو نرفت که نرفت اخر خودم کشش کردم تا گلاب به روتون دسشویی !!
دیگه همینا . واسه امروز کافیه . فقط فردا و پس فردا و پس از پس فردا شما بیاین که وب به مدت دو هفته به روزه ! بعد دو هفته درس میشه شما دو هفته تحمل کنین فقط !!
مواظب خودتون باشین این کار خرابیاشو دیر به من میگه
مرسی از همه تا اپ بعدی
یا حق
نظرات شما عزیزان:
عسل 
ساعت10:02---10 دی 1390
بيچارمون كردي واي قالب خرسه قشنگ تر بود
نانا 
ساعت0:11---9 دی 1390
سلام.ماجراهاتون خيلي جالبه.خوش به حالتون كه مدرسه ميرين قدر اين روزها رو بدونيد.
hh 
ساعت23:08---8 دی 1390
سلام کنم یا ..نه ولش کن!
وای که چه میکشی حدیث..میتونم حدس بزنم ..
گناه داری طفلی..نه بزرگتری همه حرص و جوشارو تو باید بخوری... من ترسم ازینه یوخ چاق شی آخه...از بس غصه میخوری برا کارا این قلوی ناهمگونت!!!!!!!!!!
خوشبحالتون بخدا... کاش من یه قلو جفت داشتم که تنها دق کردم...
دیگه به اثاث کشی وقت و بیوقت سایه عادت کردم..احتمالا فردا سر از پرشین یا بلاگ در میاره!
سایه س دیگه دست خودش نیست جون به آفتاب بنده
سایه 
ساعت21:23---8 دی 1390
به به حدیث خانوم
میبینم که خوب لو میدی ادمو
|